بخش اول این رمان شما را شگفتزده میکند. کتابی پرمغز با جملات بینظیر و نقدهای تند و تیز که هیچچیزی را از قلم نمیاندازد. در همین بخش است که نویسنده درباره جنگ، آمریکا، سوئیس، کمونیسم، سوسیالیسم و حتی کامو و لنین مینویسد. همه اینها با طنز سیاه نویسنده همراه است. فلسفه لنی در ابتدای کتاب به معنای واقعی کلمه عالی است و شاید اگر بخش دوم کتاب هم مانند بخش اول همینطور قوی دنبال میشد، موفقیتهای کتاب فراتر از اینها بود.
در جاهایی از بخش دوم کتاب به شخصه احساس میکردم که داستان کتاب نمیتواند وارد یک سری از مسائل شود. در واقع فکر میکردم وجود این یا آن یکی موضوع اصلا ضروری نیست اما نویسنده انگار اصرار داشت که وارد آن موضوع شود تا کامنتی روی آن بگذارد و یا حرف خاصی را نقل کند. در مقیاس کوچک، با خواندن هر صفحه از کتاب شما با جملات قویای روبهرو میشوید اما در نگاه کلی هنگامی که داستان کتاب را میبینید، سقوط آن را شاهد هستید. رومن گاری در بخش اول بهحدی انتظارات خواننده را بالا میبرد که او خود به خود با خواندن ادامه کتاب ناامید میشود. البته در بخشهای دوم کتاب هم قسمتهایی خیرهکننده وجود دارد اما همانطور که گفتم، هنگامی که به شکل کلی به کتاب نگاه میکنیم، سقوط داستان کتاب مشخص است.
کتاب «عقاید یک دلقک» نوشتهی «هاینریش بل» با ترجمهی «محمد اسماعیلزاده» به چاپ رسیده است. این کتاب را میتوان یکی از رمانهای تاثیرگذار قرن بیستم دانست که در میان آثار هانریش بل به دلیل مضمون عاشقانه، نام جذاب و فضای نوستالژیک و عاطفیاش، شهرت بیشتری پیدا کرده است. هاینریش بل نویسندهای آلمانی است که موفق به کسب نوبل شده است. مضمون بیشتر نوشتههای او جنگ و پیامدهای آن بر زندگی و اوضاع انسانهاست. «عقاید یک دلقک» داستان دلقکی به نام «شنیر» است که از وقتی همسرش او را ترک کرده، دچار افسردگی شده است. او برای فراموشی دردهایش به نوشیدن مشروب روی میآورد. بعد از فضاحتی که در یکی از نمایشهایش به وجود میآید، بهناچار به محل زندگیاش بازمیگردد. ازآنجاکه در مضیقهی مالی است، دفترچه تلفنش را باز میکند و با آشنایان تماس میگیرد. در این میان بارها به گذشته میرود و خاطراتش را مرور میکند . بخشی از کتاب را با هم میخوانیم: «وقتی وارد شهر بن شدم، هوا تاریک شده بود. هنگام ورود، خودم را مجبور کردم تن به اجرای تشریفاتی ندهم که طی پنج سال سفرهای متمادی انجام داده بودم: پایین و بالا رفتن از پلههای سکوی ایستگاه راهآهن، به زمین گذاشتن ساک سفری، بیرونآوردن بلیت قطار از جیب پالتو، برداشتن ساک سفری، تحویل بلیت، خرید رومهی عصر از کیوسک، خارجشدن از ایستگاه و صدازدن یک تاکسی، پنج سال تمام تقریبا هر روز یا از جایی مسافرت کرده بودم و یا اینکه به جایی وارد شده بودم.» این کتاب را انتشارات «چشمه» منتشر کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
کتاب «ملت عشق» عنوان رمانی پرفروش از«الیف شافاک» نویسندهی ترک است که «ارسلان فصیحی» آن را به فارسی برگردانده است. ملت عشق داستانی عاشقانه از دلدادگی و رهایی است. داستان زندگی آرام و یکنواخت زنی در غرب است که درگیر اندیشههای عرفانی شرق میشود. «اللا روبینشتاین» چهل ساله در بیست سال اخیر همه زندگیاش را با توجه به زندگی شوییاش تنظیم کرده بود. تنها دلیل و عاملی که سمت و سوی زندگیاش را تعیین میکرد خانه و آسایش خانوادهاش بود. تا اینکه بعد از بیست سال زندگی مشترک یک روز صبح خود را از بند این زندگی آزاد کرد و تک و تنها به سفری رفت که پایانی نامعلوم دارد. شاید عشق تنها دلیلی بود که «اللا» را از زندگی آرام و تکراری اش جدا کرد و در مسیری متلاطم قرار داد. در بخشی از کتاب می خوانید: «خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدمهایی شناختم، قصههایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفشهای آهنی سوراخ شده؛ من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی. مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیدهای که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟ کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سالهاست به هر جا پا گذاشتهام آن صدا را شنیدهام. هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانستهام و به گفتههایش گوش سپردهام. شنیدن را دوست دارم؛ جملهها و کلمهها و حرفها را. اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود. اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تاکید میکنند که این اثر جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمهاش «بشنو!» است. یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع میکند؟ راستی، خاموشی را میشود شنید؟ همة بخشهای این رمان نیز با همان حرف بیصدا شروع میشود. نپرس «چرا؟» خواهش میکنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار. چون در این راهها چنان حقیقتهایی هست که حتی هنگام روایتشان هم باید به مثابه راز درآیند.» این نسخه از رمان ملت عشق را انتشارات «ققنوس» در قطع رقعی منتشر کرده است.
رمان «جزء از کل» نوشتهی «استیو تولتز» را «پیمان خاکسار» به فارسی برگردانده است. جزء از کل اولین رمان استیو تولتز، نویسندهی استرالیایی است که در سال 2008 به انتشار رسید و همان سال، نامزد دریافت جایزهی بوکر شد. این کتاب با وجود مدتزمان کوتاهی که از چاپش گذشته، اکنون بهعنوان یکی از رمانهای بزرگ تاریخ استرالیا مطرح است. در بخشی از داستان میخوانیم: «داستانم را از کجا شروع کنم؟ مذاکره با خاطرات کار آسانی نیست: چهطور میشود بین آنهایی که نفسنفس میزنند تا بازگو شوند و آنهایی که تازه دارند پا میگیرند و آنهایی که هنوز هیچی نشده چروک خوردهاند و آنهایی که کلام آسیابشان میکند و تنها گردی ازشان باقی میماند، انتخاب کرد؟ یک چیز را مطمئنم: ننوشتن دربارهی پدرم توانی ذهنی میطلبد که من یکی ندارم. تمام افکاری که پدرم درشان حضور ندارد، بهنظرم تنها حقههایی هستند که ذهنم سوار میکند؛ برای اینکه از فکرکردن به او اجتناب کنم. و اصلا چرا باید اجتناب کنم؟ پدرم مرا بهخاطر صرف وجودداشتنم مجازات کرد و حالا نوبت من است که او را به خاطر وجودداشتنش مجازات کنم. یربهیر.» کتاب حاضر را نشر «چشمه» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.
رمان «ناطور دشت» اثر «جی. دی. سلینجر» را «متین کریمی» به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب یکی از رمانهای پرفروش در سطح جهان است. داستان این رمان از زبان راوی اول شخص آن یعنی «هولدن کالفیلد» روایت میشود. در توضیحات کتاب آمده است: «کتاب، روایت بیگانگی جوانی است با دنیای پیرامونش. بیان شیرین راوی که گاهی لبخند به لب خواننده میآورد. سرگردانی و یاس متعلق، این جوان جستجوگر را دلنشین میسازد. بهطوریکه با او همدل و همفکر میشوی. داستان، گرچه گاهی تلخ است اما بهسادگی خصوصیات آدمهایی را بیان میکند که ظاهرا خوب و منطقی هستند؛ اما در واقع به بیماری خودبینی و غرور کاذب کاملبودن، مبتلا هستند؛ بدون آنکه خبر داشته باشند. ناطور دشت، حکایت جوانهای جستجوگری است که به دنبال مفهوم واقعی زندگی و زندهبودن میروند. گاهی موفق، گاهی ناموفق. در هر صورت، همرنگ جماعت نمیشوند؛ حتی اگر به قیمت خوبی برایشان تمام نشود.» این کتاب را نشر «جامی» منتشر کرده است.
کتاب «دختری که رهایش کردی» نوشتهی «جوجو مویز»، ترجمهی «کتایون اسماعیلی» و نامزد بهترین رمان سال است. این کتاب یکی از کتابهای محبوب جوجو مویز بوده که به اعتقاد برخی منتقدان، از سایر کتابهای او زیباتر و غنیتر است. مویز در این رمان با بهرهگیری از خاطرات و حوادث دوران جنگ جهانی دوم، حالوهوای خاصی به خواننده داده و فضاسازی بسیار زیبایی را صورت میدهد؛ همچنین بهگونهای زیبا و نوآورانه، داستان خود را به صورت موازی در دو زمان متفاوت با بازهی زمانی صدساله روایت میکند. داستان دربارهی دو زن با برخی ویژگیهای مشابه است که یکی از آنها به نام سوفی در زمان اشغال فرانسه مجبور است از خانوادهاش در نبود شوهر در مقابل نازیها محافظت کند و دیگری لیو نام دارد که در لندن زندگی میکند. شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلوی نقاشی هدیه میدهد که نمایی از یک زن و مربوط به یک قرن قبل بوده که در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «بهم نگاه کرد و متوجه شد که لپام گل انداخته. کمی مردد بود ولی بالاخره دستش رو گذاشت روی دستم، حس کردم حالت عذرخواهی داره. باعث شد بیشتر گر بگیرم. "مادمازل" بهآرومی حرف میزد. "اون نقاشیا اشتباه من بود، نه تو." تغییر لحن داد. "تو صفات دیگهای داری. تو منو تحتتاثیر قرار دادی. تو با چیزی تهدید و مقایسه نمیشی.» گفتم: "نه فکر نمیکنم اینطور باشم"». این کتاب را نشر «میلکان» منتشر کرده است.
کتاب «بیشعوری» اثر «خاویر کرمنت» با ترجمهی «محمود فرجامی» شما را با خطرناکترین بیماری تاریخ بشریت یعنی بیشعوری آشنا میکند. این کتاب با زبانی طنزگونه به بررسی پدیدهی بیشعوری در دنیای امروز میپردازد. اگر برای شناخت و درمان این معضل بزرگ تاریخ بشریت و نحوهی رفتار با مبتلایان به این بیماری، یک راهنمای عملی ارزشمند میخواهید، در خواندن این کتاب درنگ نکنید. نویسنده معتقد است بیشعورها، افرادی نابغه و باهوش هستند. نابغههایی خودخواه، مردمآزار و با اعتمادبهنفسی کاذب. این افراد با منفعتطلبیهای خود در نهایت به خود و افراد جامعه ضرر میرسانند. بیشعوری یک بیماری است و بیشعور یک بیمار. خاویر کرمنت در این کتاب این موضوع را بهخوبی مورد بحث قرار داده و با لحنی طنزگونه و ماجراهایی ساختگی اما نزدیک به واقعیت زندگی، یکچیز را به ما گوشزد میکند: دنیا را بیماری مسری و خطرناک بیشعوری تهدید میکند و اگر الان به فکر چاره نباشیم، بیشعورها دنیا را نابود میکنند. در بخشی از کتاب میخوانیم: «بیشتر بیشعورها را میتوان از روی رفتار تهاجمی و اخلاق قلدرمآبانهشان شناخت. اگر با گردنکلفتی و ترساندن دیگران نتوانند کارشان را به انجام رسانند، حقه سوار میکنند یا قانون و مقررات را طوری انگولک میکنند تا نتیجهاش به نفعشان شود. مثل تمام اعتیادها، مسالهی انکار در بیشعوری هم مسالهی مهمی است. آنها قبول نمیکنند که باید مسئولیتپذیر باشند و یا دستکم زیر حرفشان نزنند و حاضر به پذیرش اشکال و اشتباه در کارشان باشند. بیشعورها کسانیاند که فکر میکنند قانون در رابطه با آنها تعریف و معین میشود و آنها تافتههای جدابافتهایاند که حق انجام هر کاری را که اراده کنند، دارند. بیشعوری مرض وقاحت و سوءاستفاده از دیگران است. مشکل درمان بیشعوری آن است که آدم بیشعور معمولا قبول نمیکند، بیشعور است. اگر هم عاقبت قبول کند، باز هم تمایل دارد تقصیر آن را به گردن دیگران بیندازد.» انتشارات «تیسا» کتاب «بیشعوری» نوشتهی خاویر کرمنت را با ترجمهی محمود فرجامی و به همراه «قلم بیشعوری» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.
دو زبانهآنتوان دوسنت اگزوپری نویسنده ای است که در طول عمر کوتاه خود بیش از ۱۰ عنوان کتاب نوشت. او شازده کوچولو رو در سن ۴۲ سالگی نوشت و این کتاب برای نخستین بار در آمریکا به چاپ رسید. در واقع شازده کوچولو مجموع تجربه های ۴۲ سال زندگی این نویسنده فرانسوی است. وقتی زندگی خالق شازده کوچولو رو بررسی می کنیم در خواهیم یافت که این کتاب بخش ها، برداشت ها و برش هایی از زندگی اوست. کتاب شازده کوچولو ابتدا در آمریکا به زبان انگلیسی و فرانسوی چاپ شد و یک سال پس از مرگ نویسنده، تازه در فرانسه به چاپ رسید…
کتاب «ریگ روان» اثر «استیو تولتز» است. این کتاب را «پیمان خاکسار» به فارسی ترجمه کرده است. مخاطبان ایرانی «استیو تولتز» را بهخاطر رمان «جزء از کل» به خاطر میآورند؛ رمانی از کتابهای پرفروش که بهعنوان رمان اول نویسنده، نامزد جایزهی بوکر شد و مورد استقبال بینظیری قرار گرفت. این رمان در سال ۲۰۰۸ در استرالیا منتشر شد و حالا در کمتر از ده سال، در لیست یکی از کتابهای پرفروش و بزرگترین رمانهای تاریخ استرالیا قرار دارد. رمان «ریگ روان» نیز به سبک «جزء از کل» نوشته شده است. این رمان هم بازگوکنندهی داستانی اجتماعی است که زمینههای فلسفی دارد. در قسمتی از داستان این رمان آمده است: «ای خدا، چرا نقش من در این دنیا صرفاً دلقک سقوطکرده نیست؟ چرا باید دلقک سقوطکردهای باشم که بقیهی دلقکهای سقوطکرده رویش سقوط میکنند؟ به عبارت دیگر چرا روی پیشانیام نوشته هر پیرزنی که در سوپرمارکت لیز میخورد، باید بازوی من را بگیرد!» در توضیحات پشت جلد نیز این جملات آمده است: «ریگ روان جدیدترین اثر استیو تولتز پس از رمان تحسینشدهی جزء از کل است. تولتز در مصاحبهای گفته جزء از کل را دربارهی ترس از مرگ نوشته و ریگ روان را دربارهی ترس از زندگی.» این کتاب را انتشارات «چشمه» به چاپ رسانده است.