بخش اول این رمان شما را شگفتزده میکند. کتابی پرمغز با جملات بینظیر و نقدهای تند و تیز که هیچچیزی را از قلم نمیاندازد. در همین بخش است که نویسنده درباره جنگ، آمریکا، سوئیس، کمونیسم، سوسیالیسم و حتی کامو و لنین مینویسد. همه اینها با طنز سیاه نویسنده همراه است. فلسفه لنی در ابتدای کتاب به معنای واقعی کلمه عالی است و شاید اگر بخش دوم کتاب هم مانند بخش اول همینطور قوی دنبال میشد، موفقیتهای کتاب فراتر از اینها بود.
در جاهایی از بخش دوم کتاب به شخصه احساس میکردم که داستان کتاب نمیتواند وارد یک سری از مسائل شود. در واقع فکر میکردم وجود این یا آن یکی موضوع اصلا ضروری نیست اما نویسنده انگار اصرار داشت که وارد آن موضوع شود تا کامنتی روی آن بگذارد و یا حرف خاصی را نقل کند. در مقیاس کوچک، با خواندن هر صفحه از کتاب شما با جملات قویای روبهرو میشوید اما در نگاه کلی هنگامی که داستان کتاب را میبینید، سقوط آن را شاهد هستید. رومن گاری در بخش اول بهحدی انتظارات خواننده را بالا میبرد که او خود به خود با خواندن ادامه کتاب ناامید میشود. البته در بخشهای دوم کتاب هم قسمتهایی خیرهکننده وجود دارد اما همانطور که گفتم، هنگامی که به شکل کلی به کتاب نگاه میکنیم، سقوط داستان کتاب مشخص است.